c
عصرشریف اباد سفر خوشی را برای شما آرزو مندیم.
|
||||||
مؤمن زیربنایی از نظر قرآن یعنی شیعه، اما شیعه ای که گناه در زندگی اش نباشد. بعد همین آیه می فرماید و تأکید می کند که: «أُولئِکَ لَهُمُ الْأَمْن»: اگر ایمان همراه با تقوا داشته باشی، امنیت دل پیدا می کنی ؛ یک زندگی خوش و خرم و بانشاط و یک زندگی همراه با عاقبت به خیری و یک زندگی منهای اختلاف در خانه و بالاخره یک زندگی که در آن، «چه کنم چه کنم»، نباشد. قرآن کریم و روایات اهل بیت «علیهم السلام»، تأکید فراوانی بر تقوا دارند. قرآن در موارد متعدّدی زنگ خطر می زند و میفرماید: سعادت دنیا و آخرت در گرو تقوا است. اجتناب از گناه و رعایت تقوا، موجب میشود دست عنایت خداوند روی سر انسان قرار گیرد و در بن بست ها به فریاد او برسد. حسن عاقبت، زندگی توأم با نشاط و آرامش و منهای غم و غصه و نگرانی، تأمین آتیه اولاد و دوری آنان از انحراف فکری و عقیدتی، در سایه تقوا روزی انسان میشود.
امنیت به چه معنا می باشد؟ امنیّت دل در اثر رعایت تقوا نصیب انسان میشود. امنیت دو قسم است؛ یکی امنیت ظاهری که نعمت بزرگی است و لازم است همه از آن برخوردار باشند. اما مهمتر، امنیت دل است و وقتی حاصل میشود که انسان به یک زندگی منهای غم و غصه و نگرانی از آینده و عاری از دلهره و اضطراب خاطر، دست یابد. قرآن می فرماید: شرط برخورداری از امنیّت دل این است که ایمان و تقوا داشته باشی. ایمان روبنا و تقوا زیربنا است و لازم است هر دو باشد : «الَّذِینَ آمَنُوا وَ لَمْ یَلْبِسُوا إِیمانَهُمْ بِظُلْمٍ أُولئِکَ لَهُمُ الْأَمْنُ وَ هُمْ مُهْتَدُون»
مؤمن حقیقی از نگاه قرآن مؤمن زیربنایی از نظر قرآن یعنی شیعه، اما شیعه ای که گناه در زندگی اش نباشد. بعد همین آیه می فرماید و تأکید می کند که: «أُولئِکَ لَهُمُ الْأَمْن»: اگر ایمان همراه با تقوا داشته باشی، امنیت دل پیدا می کنی ؛ یک زندگی خوش و خرم و بانشاط و یک زندگی همراه با عاقبت به خیری و یک زندگی منهای اختلاف در خانه و بالاخره یک زندگی که در آن، «چه کنم چه کنم»، نباشد. سپس می فرماید: «وَ هُمْ مُهْتَدُون»، یعنی اگر چنین شد، دست عنایت خداوند روی سر شما و زندگی شما و بچه های شما قرار دارد. قرآن می فرماید: شرط برخورداری از امنیّت دل این است که ایمان و تقوا داشته باشی. ایمان روبنا و تقوا زیربنا است و لازم است هر دو باشد : «الَّذِینَ آمَنُوا وَ لَمْ یَلْبِسُوا إِیمانَهُمْ بِظُلْمٍ أُولئِکَ لَهُمُ الْأَمْنُ وَ هُمْ مُهْتَدُون» نتیجه تقوا چیست؟ خداوند در قرآن کریم می فرماید: «و من یتق الله یجعل له من امره یسرا؛ هر کسی که تقوای الهی را پیشه کند خدا برای او در کارش سهولت و آسانی قرار می دهد» (طلاق/ 4). این جمله و جمله «و من یتق الله یجعل له مخرجا؛ و هر که از خدا پروا کند، برای او راه خروجی (از گناه و مشکلات) پدید می آورد» (طلاق/ 2) نزدیک به یکدیگر است. با توجه به این آیات قرآن ، باز هم دیده می شود که انسان با بصیرت ناقص خودش خیال می کند تقوا برای انسان اشکال ایجاد می کند، کار او را سخت و مشکل می کند. قرآن می گوید: عکس قضیه است، کار را آسان می کند. شما تقوای الهی را پیشه کنید، بعد ببینید چگونه کارهای سخت برای شما آسان می شود. همین طور که برای متقی بن بست وجود ندارد، برای متقی کار سخت و مشکل وجود ندارد. «ذلک امر الله انزله الیکم؛ این فرمان خداست که آن را به سوی شما فرو فرستاده است .» در جای دیگر بیان می کند که : «و من یتق الله یکفر عنه سیئاته و یعظم له اجرا؛ و هر کس از خدا پروا کند بدی هایش را از او بزداید و پاداش او را بزرگ سازد» (طلاق/ 5). در این آیه نکته ی جالب تر و مهم تری را بیان می کند که اگر تقوای الهی را پیشه کنید، تقوا آن بی تقواییها و گناهان گذشته شما را محو می کند.
تقوا شستشویی برای گناهان گذشته تقوا نه تنها خاصیت نگهدارندگی دارد ، بلکه شستشو هم می دهد. پس تقوا پیشه کنید تا آلودگیهای گذشته شما شستشو بشود و از بین برود. هر کسی که تقوای الهی را پیشه کند خداوند از ناحیه او گناهان او را جبران می کند. این تقوای فعلی کفاره آلودگیهای گذشته می شود. «و یعظم له اجرا» و خدای متعال اجر عظیم به او می دهد.
زندگی این دنیا مقدمه زندگی آخرت پاداشهای تقوا ، به زندگی این دنیا نیز مربوط می شود : «و من یتق الله یجعل له مخرجا* و یرزقه من حیث لایحتسب* و من یتق الله یجعل له من امره یسرا؛ و هر که از خدا پروا کند، برای او راه خروجی (از گناه و مشکلات ) پدید می آورد و او را از جایی که گمان نمی برد روزی می دهد و هر کس از خدا پروا کند، بدی هایش را از او بزداید و پاداش او را بزرگ سازد .» (طلاق/ 2 و 3 و 5). «و من یتق الله یکفر عنه سیئاته و یعظم له اجرا؛ و هر کس از خدا پروا کند بدی هایش را از او بزداید و پاداش او را بزرگ سازد» حکمت و بصیرت یکی دیگر از آثار بزرگ تقوا که در قرآن مجید ذکر شده روشنبینی و بصیرت است که در آیه 29 از شوره انفال میفرماید: «ان تتقوا الله یجعل لکم فرقانا» یعنی اگر تقوای الهی داشته باشید خداوند برای شما ترازوی تمیز و تشخیص را قرارمیدهد. در کلام رسول اکرم صلی الله علیه وآله آمده است که فرمودند : «جاهدوا انفسکم علی اهوائکم تحل قلوبکم الحکمة؛ با هوا و هوسهای نفسانی مبارزه کنید تا حکمت در دل شما وارد شود. حدیث دیگری از رسول گرامی اسلام بیان شده که فرمودند :«من اخلص لله اربعین صباحا جرت ینابیع الحکمة من قلبه علی لسانه؛ هر کس چهل روز خود را خالص برای خدا قرار دهد چشمههای حکمت از زمین دلش به مجرای زبانش جاری میشود». حافظ در این دو بیت نظر به همین حدیث معروف دارد که میگوید:
نوشته شده در تاریخ پنج شنبه 92/2/12 توسط محمد کشاورز
هدف از آفرینش من و تو چیست؟ نباید غافل باشیم که رسیدن به هر مقصدی، ابزار خاصی را می طلبد. شناخت مقصد اهمیت ویژه ا ی دارد؛ که آن که مقصد را بشناسد، مسیر و کیفیت حرکتش با دیگران متفاوت خواهد بود؛ چرا که می داند به هر منزلی و از هر راهی نمی توان رفت . توجه ما به استعدادها و تواناییهای بیحد و اندازه مان که همگی در حکم ابزار و وسایل زندگی و سیر و سفرمان است ، میتواند مقصد حقیقی را به من و تو بنمایاند . تا وقتی خودت را و مبدأ و مقصدت را نشناسی، تا وقتی ندانی که از کجا آمدی و به کجا خواهی رفت، برای چه آمدی و برای چه خواهی رفت، سرگشته ای و حیران ... واقعیت این است که یافتن گنجینه ای از اشیای گران قیمت، در بیابانی خشک و بی آب و علف تو را خوشحال نمی کند ، بلکه آن چه تو را شاد می کند و امیدواری و حیات را به تو ارزانی می دارد ، سهم ناچیزی از آب است و نشانی از راه . خوب فکر کن ... در برهوت دنیا چیزی که به من و تو امید و حیات می دهد و راه حیات جاودانی و سعادت ابدی را برایمان می گشاید ، علم فضانوردی و یا دانش شکافتن هسته اتم نیست؛ هر چند که این ها هم ارزشمند و گران بهاست ، اما راه نجات و حیات من و توی انسان نیستند ... من و تو تشنه علمی دیگر و نیازمند دانشی دیگریم؛ دانشی که ما را با خودمان ، نیازهایمان ، خصایصمان ، توانمندی هایمان و آینده مان آشنا کند؛ دانشی که ما را به شناخت خالقمان برساند ... پس باید که نگاهی به خودمان بیندازیم.
هدف و ابزار طی کردن مسیر را بشناسیم! توجه ما به استعدادها و تواناییهای بیحد و اندازه مان که همگی در حکم ابزار و وسایل زندگی و سیر و سفرمان است ، میتواند مقصد حقیقی را به من و تو بنمایاند . منزل و مقصدی که ما جستجو میکنیم، بیشتر از این جهان طبیعت است و امکاناتی که در اختیار ماست ، فقط برای رفع حوائج مادیمان نیست ؛ زیرا بسیاری از این ابزار و وسایل به نیازهای این جهانی ارتباطی ندارند . نباید غافل باشیم که رسیدن به هر مقصدی ، ابزار خاصی را می طلبد. شناخت مقصد اهمیت ویژه ا ی دارد ؛ که آن که مقصد را بشناسد، مسیر و کیفیت حرکتش با دیگران متفاوت خواهد بود ؛ چرا که می داند به هر منزلی و از هر راهی نمی توان رفت . هر وقت من و تو دریابیم که مقصدمان طبیعت نیست ، به یقین زاد و توشه ای فراهم می کنیم که در آن مقصد حقیقی دارای ارزش باشد ؛ اما از آنجا که اغلب انسان ها مقصد را نمی شناسند ، نوع انتخاب هایشان ارزش های این دنیایی همچون مقام ، ریاست و ثروت است و وای بر کسی که با این گونه توشه ها در آن منزل پیاده شود ، که به یقین متاعش آنجا خریداری ندارد ... خداوند همان کسی است که هفت آسمان را آفرید و از زمین نیز همانند آنها را ؛ فرمان او در میان آنها پیوسته فرود میآید تا بدانید خداوند بر هر چیز تواناست و اینکه علم او به همه چیز احاطه دارد هر کسی طبیب دردهای خود است ! هر وقت خودمان را شناختیم ، در خواهیم یافت که طبیب خویشتن قرار داده شده ایم و نشانه سلامت به ما شناسانده و دردها برایمان بیان شده است و به دوای دردها راهنمایی شده ایم ... هر وقت خودمان را بشناسیم ، خدایمان را هم خواهیم شناخت ... وقتی خود را بشناسیم، به مهم ترین مسئله ای که برای بشر مطرح است و راز اصلی جهان، یعنی خدا پی می بریم ... وقتی خودمان را بشناسیم ، در خواهیم یافت که در زندگی و جهان چه باید بکنیم و چگونه باید رفتار کنیم ... و اگر خود را نشناسیم ، نخواهیم دانست که رفتار و اخلاقمان در جهان چگونه باید باشد ؛ یعنی خود وجودی مان چگونه باید باشد ؛ چرا که اخلاق ، از آن نظر که یک سلسله ملکات است ، به چگونه بودن و چگونگی شناخت خود و چگونگی رفتار باز می گردد ... پس برای پی بردن به بزرگ ترین رازهای جهان و مهم ترین مسئله ای که در فکر بشر مطرح است ، یعنی خدا ، خود را بشناسیم و برای مهم ترین مسئله از نظر ابتلای عملی بشر که چگونه باید باشیم و چگونه باید رفتار کنیم ؛ یعنی اخلاق نیز باید خودمان را بشناسیم .
شناخت خود، ابتدای ورود به خداشناسی خودمان را که شناختیم، آنگاه پی خواهیم برد که ما مجموعه اى از صفات حق و جلوه اسماى خدائیم و عبث کارى و بازى گرى در آفرینش مان وجود ندارد. سراسر وجودمان و همه ذرات هستى مان ، حق است و هر جزئى از اجزاى ما جلوه اى از قدرت و دانش و بصیرت و عدالت و حکمت خدا جریان دارد . وقتی خدای متعال در قرآنش می فرماید : « اللّهُ الَّذی خَلَقَ سَبْعَ سَماواتٍ وَ مِنَ اْلأَرْضِ مِثْلَهُنَّ یَتَنَزَّلُ اْلأَمْرُ بَیْنَهُنَّ لِتَعْلَمُوا أَنَّ اللّهَ عَلی کُلِّ شَیءٍ قَدیرٌ وَ أَنَّ اللّهَ قَدْ أَحاطَ بِکُلِّ شَیءٍ عِلْمًا ؛ خداوند همان کسی است که هفت آسمان را آفرید و از زمین نیز همانند آنها را ؛ فرمان او در میان آنها پیوسته فرود میآید تا بدانید خداوند بر هر چیز تواناست و اینکه علم او به همه چیز احاطه دارد .»1 به عبارتی این آیه تصدیقی بر سخن امام حسین علیه السلام داردکه میفرماید: «أَیُّها الناسُ! اًّنّ الله جلَّ ذِکرُه ما خَلَق العبادَ اًّلاّ لِیَعرِفُوه ، فَاًّذا عَرِفُوهُ عَبَدُوهُ فاذا عبدوه اًّسْتَغنَوا بعِبادتِه عَن عِبادِْ ما سواه ؛ ای مردم! خداوند بزرگ بندگانش را نیافرید ، جز برای اینکه او را بشناسند و پس از شناختن ، او را پرستش نمایند و آنگاه که او را عبادت کنند ، از بندگی غیر او آزاد شوند .» 2 همه موجودات روی زمین ، همه جهان آفرینش و آفرینش من و تو نیز برای آن است که من و تو را به سوی خدا هدایت کند تا او را پرستش کنیم؛ همان که امام صادق علیه السلام در پاسخ جابر که سؤال کرد: هدف خداوند از این لطف چیست؟ فرمود: «آیا شما نمیتوانی مقصود یک کریم را بفهمی؟» جابر گفت : در میان مردم کمتر کسی است که بدون مقصود ، کریم شود. گروهی هدفشان خودنمایی است. امام فرمود: «خداوند خودنمایی نمیکند و تنها برای رسیدن موجودات به فیض ، آنان را می آفریند و به جز کرامت خداوند فلسفه دیگری برای به وجود آمدن جهان وجود ندارد ؛ زیرا اگر علت دیگری وجود داشت و آن علت ، خدا را وادار و مجبور می کرد که جهان را بیافریند، همان علت ، جای خدا را می گرفت و یک خدای مجبور را نمی توان خدا دانست.» جابر پرسید: آیا ممکن است علتی وجود داشته باشد که خداوند به آن علت جهان را آفریده ، بدون اینکه آن علت خدا را مجبور کرده باشد؟ بر فرض خداوند برای اینکه قدری قدرت خود را به تماشا بگذارد ، درصدد آفرینش جهان برآید و از این جهت لذت ببرد؟ امام فرمود: «تماشا کردن و لذت بردن ، طبیعت ما انسانهاست و نیازمندی ما را میرساند ؛ اما خدا چنین نیست و از این گذشته لذایذ تا حدود زیادی مستقیم یا غیرمستقیم ، ناشی از جسم ماست و خدا جسم ندارد.» امام حسین علیه السلام داردکه میفرماید: « أَیُّها الناسُ! اًّنّ الله جلَّ ذِکرُه ما خَلَق العبادَ اًّلاّ لِیَعرِفُوه ، فَاًّذا عَرِفُوهُ عَبَدُوهُ فاذا عبدوه اًّسْتَغنَوا بعِبادتِه عَن عِبادِْ ما سواه ؛ ای مردم! خداوند بزرگ بندگانش را نیافرید، جز برای اینکه او را بشناسند و پس از شناختن ، او را پرستش نمایند و آنگاه که او را عبادت کنند ، از بندگی غیر او آزاد شوند» جابر پرسید: آیا لطف خدا علت آفرینش نیست؟ پس چرا لطف را بیان نکردید ؟ امام فرمود: «بله، ولی لطف علتی الزامی نیست؛ یعنی علتی نیست که خداوند را مجبور به آفرینش کند و چون علت الزامی نیست، وقتی موحد می گوید خدا از راه لطف جهان را آفریده است، چیزی برخلاف توحید نیست». جابر پرسید: خداوند می توانست از آفرینش جهان صرف نظر کند؟ امام فرمود: «بدیهی است که می توانست». جابر گفت: ولی او صرف نظر نکرد و آن را از راه لطف آفرید؛ پس خدا، نمی تواند از لطف خودداری کند. امام فرمود: «وقتی تو کسی را اکرام کنی، در صورتی که آن اکرام وظیفه حتمی تو نباشد، آیا مجبور هستی؟». جابر گفت: نه. امام فرمود: «خداوند هم بدون اجبار و از روی اکرام واقعی، جهان را آفرید تا نعمت حیات را به موجودات بذل و عنایت کند و من بدون لطف چیزی را برای ایجاد جهان نمی بینم».3 بخش قرآن تبیان پی نوشت ها: 1. طلاق: 12. 2. بحارالانوار، ج 5، ص 312. 3. قزوینی، سید محمد کاظم، موسوعة الامام الصادق، ج 4، ص 544. نوشته شده در تاریخ پنج شنبه 92/2/12 توسط محمد کشاورز
|
||||||
تمامی حقوق این وبلاگ محفوظ است | طراحی : سونامی محمد |