c
سفارش تبلیغ
صبا ویژن

عصرشریف اباد
سفر خوشی را برای شما آرزو مندیم.
 انسان در طول تاریخ راههای متفاوت و متعددی را برای رسیدن به خدا و اوصاف و افعالش کشف و طی کرده است. این راهها توسط متفکران شرق و غرب تفصیلاً مورد بحث و بررسی قرار گرفته است. برخی راههای بشر به سوی خدا را سه راه اصلی می­دانند و بعضی هشت راه و گروهی هم نه راه. طبق یک نظر بطور کلی شاه­راههای خداشناسی بر سه نوع است: 1. راه دل یا فطرت 2. راه حس و علم یا راه طبیعت 3. راه عقل یا فلسفه[1] که در زیر توضیح داده می شود:
1. فطرت خداخواهی و خداجویی:[2] نوعی جاذبه معنوی است میان کانون دل و احساسات انسان از یک طرف و کانون هستی و کمال مطلق از طرف دیگر. نظیر جاذبه­ای که میان اجسام موجود است یا گرایش میان کودک و مادرش در حالی که کودک آگاهانه مادر را نمی­شناسد اما حس مادرخواهی در ذات اوست. راه رسیدن به خدا از این طریق این است که دل و روح را از آلودگی­ها تصفیه کنیم آنگاه کانون عالم هستی یعنی خدا آنرا بشدت جذب می­کند.[3] معرفت به خدا از طریق عرفانی و وحیانی در همین شاهراه مندرج است. عمده دستاورد عارفان و پیامبران درباره خداشناسی از این رهگذر بدست می­آید. همچنین کسانی که بطور کلی، حال و تجربه دینی پیدا می­کنند. بعضی غیر از خداگرایی فطری به خداشناسی فطری هم معتقدند. یعنی انسان در نوع خلقتش به خدا علم دارد اما به این علم خود، علم ندارد.[4] بعضی اعتقاد دارند هر گرایشی در انسان باشد پاسخگویی در عالم خارج دارد. انسان به کمال مطلق گرایش دارد، پس در خارج موجود است.
2.  راه علم و طبیعت: این است که انسان از طریق حس و علوم تجربی و طبیعی، نظم پیچیده یا تدبیر حیرت انگیزی را که در دل طبیعت تحقق دارد کشف کند و از طریق آن به وجود ناظم دانا و حکیمی که از این نظام بس پیچیده و شگفتی آفرین، غرض و غایتی متعالی را خواهان است، پی ببرد. و با خدا و بعضی از اوصافش از این طریق آشنا گردد. برهان نظم یا اتقان صنع از این دسته براهین است. توده مردم از این راه متاثرند و بهتر آنرا می­پذیرند. اما خواص، عمدتاً راه فطرت یا فلسفه را ترجیح می­دهند.
3. راه عقل خالص و فلسفی: این است که از طریق قوانین عقلی محض و پیچیده بتواند به خدای متعال راه ببرد و اوصاف کمال و جمال و جلال او را بهتر بشناسد. که این راه نیاز به پرورش عقل در سطح بالایی دارد و عقل پخته و مأنوس با اصول برهانی را می­طلبد. مثلا از راه برهان امکان و وجوب، وجود واجب الوجود را -که همان خداست- کشف می­کند و به یقین عقلی می­رسد. یعنی از طریق کشف فقر این عالم و نیاز آن به یک موجود غنی مطلق- که از هر جهت از هر موجود دیگری بی­نیاز است- به خدا می­رسد. و از طریق وجوب وجودش و غنای ذاتیش، اوصاف کمالی دیگرش را استنتاج می­کند. معرفت فیلسوفان عقلگرا از این طریق بدست می­آید.  
    هر یک از راههای قلبی، علمی و عقلی از جهاتی برتری دارد. راه دل و فطرت از نظر شخصی کاملترین راه­هاست و اهل عرفان[5] این روش را می­پسندند که لذت بخشتر و روشنتر و ایمان زاتر است. اما قابلیت تعلیم و تعلم عادی را ندارد و هرکس خودش باید تجربه کند و بیابد. راه مطالعه حسی و علمی خلقت از نظر سادگی و روشنی و عمومیت، بهترین راههاست. استفاده از این راه نه به قلبی صاف و احساساتی عالی نیازمند است و نه به عقلی مجرد و استدلالی و پخته و آشنا به اصول برهانی. اما این راه ما را به منزل اول می­رساند. به اینکه عالم ماده مخلوق یک قدرت مافوق طبیعی است و این برای شناخت خدا کافی نیست؛ زیرا نمی­تواند اوصاف خاص خدا مثلِ علم  و قدرت مطلق و غیر مخلوق بودن او را اثبات کند.[6] راه فلسفه و عقل مشکل و پرپیچ و خم است اما از این نظر که می­تواند خدا و صفات مهم او از قبیل علم و قدرت مطلق و غیر آن را اثبات کند و قابلیت تعلیم و تعلم دارد، کاملتر است. اما پیچیده و انتزاعی است و هرکسی نمی­تواند مقدمات لازم برای درک معارف فلسفی درباره خدا را داشته باشد؛ مثلا این آیات که مبین بعضی از اوصاف خداست فقط با فلسفه قابل اثبات است: «الله الصمد»، «هو بکل شئ علیم»، «و الله علی کل شی قدیر».[7]  راههای خداشناسی در طول تاریخ متنوع و متعدد بوده است. بین این راهها فرق­هایی هست که به اختصار شرح دادیم. در بین متفکران جهان غرب نه راه برای خداشناسی پیموده شده که در هر راه ممکن است چند دلیل مندرج باشد پس نه راه بمعنای نه دلیل نیست بلکه به معنای نه دسته دلیل است.[8] این براهین برخی صحیح هستند و بعضی ناقص و نیاز به براهین دیگر دارند تا آنها را تکمیل کند و گروهی هم اصولاً باطل­اند و در حقیقت برهان نیستند[9]. شرح مختصر این نه راه چنین است:
راه اول: براهین وجود شناختی
   آنچه این ادله را از سایر براهین متمایز می­سازد این است که لازم نیست به عالم واقع رجوع کنیم. شما حتی از صرف تصور خدا بدون اعتقاد به عالم خارج می­توانید وجود خدا را اثبات کنید. تنها خداست که می­توان از صرف تصورش تحقق خارجی او را استنتاج کرد. کاشف این دلیل آنسلم قدیس است.[10]
 
راه دوم: براهین جهان شناختی
  این ادله دلایلی هستند که عمدتا از راه استناد به اصل علیت[11] یکی از خصوصیات بسیار بارز جهان خارج را مبدا قرار می­دهند و ثابت می­کنند که چیز قابل تشخیصی در جهان است که نسبت به آن خصوصیت بارز حالت علِّی و فاعلی دارد و نامش را خدا می­گذارند. در حالت اول از صفت بارز تغییر در جهان ماده برای اثبات  موجودی که مافوق طبیعت و ثابت است، بهره می­برند. در حالت دوم به اینکه اجمالاً در جهان معلول داریم (معلول مشخصی را لحاظ نمی کنند) پس علتِ غیرمعلول هم باید در جهان باشد و گرنه سر از دور و تسلسل محال در می­آوریم. در حالت سوم براهینی است که از راه صفت امکان[12] به غنی مطلق می­رسند.[13] علیت مطلق را در نظر نمی­گیرند بلکه علیت واجب الوجود را نسبت به ممکنات (یک مصداق از علیت نه اصل علیت) در نظر دارند.[14]حالتی دیگر این است که از تامل در حقیقت هستی که صفتی بارز و مشترک بین همه موجودات عالم است، به ضرورتِ خودِ هستی پی می­برند. و از وجودش، وجوبش را نتیجه می­گیرند؛ زیرا غیر هستی نمی­تواند علت هستی باشد پس حقیقت هستی علت ندارد. به این استدلال برهان صدیقین می گویند. یعنی صدیقین وقتی با دیده عقل به هستی می­نگرند به اول چیزی که می­رسند خود خداست. و بعد از خدا بر صفات، افعال و مخلوقاتش استدلال می کنند. البته این برهان کشف ملاصدرا است نه جهان غرب.[15]
 
راه سوم: براهین غایت شناختی
  این براهین ادله­ای هستند که از راه هدفمندی جهان طبیعت وجود خدا را اثبات می کنند.[16] همه ادله جهانشناختی از راه علیت فاعلی استدلال می­ورزند اما این دلیل از راه علیت غایی عمل می­کند. یعنی در طبیعت حکمت و تدبیری می فهمند و صاحب آن غایت و حکمت را خدا می­دانند.[17] عموم دانشمندان علوم طبیعی از این راه به خداشناسی دست می­یابند.[18]
 
راه چهارم: براهین اخلاقی
   این ادله می­خواهند از راه وجود احساس یک ندای باطنی در انسان که امر می­کند چه کاری خوب است و باید انجام داد و چه کاری بد است و نباید انجام داد، اثبات کنند که فقط وجودِ خداست که می­تواند این احساس­ها را توجیه و تبیین کند؛ زیرا مثلا من تمایل به مخالفت با این امر و نهی اخلاقی را دارم اما باز هم این امر و نهی در درون من هست؛ پس خداست که امر و نهی می­کند. البته بیان و تقریرهای دیگری هم دارد[19].
راه پنجم: براهین از راه وقایع و تجارب خاص
   برای برخی از آدمیان حوادثی پیش می­آید که نشان می­دهد باید خدایی باشد و گرنه این حوادث برای این دسته از انسانها هم، رخ نمی­داد. این وقایع معمولا به سه دسته تقسیم می شوند: 1- استجابت دعا، مثلا کسی از بیماری لاعلاج در اثر دعا نجات می­یابد. 2- کشف و کرامات، کاری است که از عهده انسانها بطور عادی، خارج است؛ مانند زنده کردن مرده. 3- معجزات، اگر چیزی مانند زنده کردن مرده توأم با ادعای نبوت هم باشد، به آن معجزه می گویند. وگرنه آنرا  کشف و کرامت می­نامند. اما غربی­ها چون عیسی (ع) را پیامبر نمی­دانند[20] برای اثبات خدا از آنها سود می­جویند. چون آنرا دلیل بر عالم  مافوق طبیعی می­دانند که همه کار? آنرا خدا می­نامند. در دوره اسلامی معجزه برای اثبات نبوت خاصه[21] بکار می­رفته است.[22] استدلال نوع پنجم از اواخر قرن نوزدهم در غرب بسیار مورد اعتناء واقع شده است.[23]
 
راه ششم: راه احتمالات
   با توجه به اینکه جهان نظم و تدبیر شگفت­انگیزی دارد، جهان با فرض وجود خدا موجه­تر و معقول­تر و مُحتَمل­تر است تا با فرض عدم خدا. اگر شما صبح از خواب بیدار شوید و ببینید همه جای شهر خیس است، می­توانید فرض کنید که شهرداری این کار را کرده یا احتمال بدهید که باران باریده است. احتمال دوم موجه­تر و عقل پسندتر است چون منطقا پیش­فرضهای کمتری دارد. این راه، اثباتِ وجود خدا بطور یقینی نمی­کند اما آنرا محتمل­تر و بهتر می داند.[24] در واقع یک نوع دلیل ظنی محسوب می شود.
 
راه هفتم: اجماع عام
یکی از اقسام این راه که مهمترین قسم آن هم هست راهی است که ما بدان راه فطرت می­گویند. همه انسانها بر وجود خدا اجماع دارند. یعنی همه انسانها با ندای فطرت خود معترفند که خدا وجود دارد و وقتی همه انسانها بر مطلبی اتفاق نظر داشته باشند، آن مطلب نمی­تواند خلاف واقع باشد، پس خدا هست. انسان وقتی همه درهای مادی برویش بسته می­شود و از غیر خدا کاملاً  ناامید می­گردد، فطرتش بیدار می­شود و در عمق وجودش حس می­کند و باور دارد که باز کسی هست که می­تواند او را نجات بخشد و او همان خداست. «فاذا رکبوا الفلک دعوالله مخلصین له الدین». «فاقم وجهک للدین حنیفا فطرة الله التی فطر الناس علیها»[25]
راه هشتم: درجات کمال
   ما اشیاء را با هم مقایسه می­کنیم که مثلا این انسان از آن انسان زیباتر، بزرگتر و داناتر است. باید صفت مطلقی موجود باشد تا صفت نسبی و تفضیلی آن ممکن گردد. بنابرین باید علم و زیبایی مطلق و... و وجود مطلق -که مافوق آن قابل تصور و معقول نباشد- محقق باشد تا وجودات و صفات نسبی هم موجود گردند. نام آن ذات ِ صاحبِ آن صفاتِ مطلق خداست. توماس اکویناس به این راه معتقد بود.[26]
 
راه نهم: براهین عرف پسند
   دسته­ای از ادله هستند که در آنها کسی در یک واقعه خاص دست خدا را احساس می­کند و به سبب آن حادثه به خدا مومن می­شود. وقایعی در زندگی رخ می­نماید که معمولا استعداد و آمادگی را در آدمی برای پذیرش وجود واقعیتی مافوق عالم طبیعت ایجاد می­کند. مثلا قرآن می­فرماید: «فاذا رکبوا الفلک دعوالله مخلصین له الدین» یعنی کسانی که به هنگام سوار شدن در کشتی از سر ترس بوجود یک نیروی مافوق طبیعی و حاکم بر طبیعت و آدمی از سر اخلاص معترف می­شوند و او را می­خوانند.[27] ترس، درد و مرگ آگاهی (اطلاع از مرگ خود) از موقعیت­های خاصی هستند که باعث ایمان به خدا می شوند. البته برخی براهین عرف پسند را جزء راه هفتم یا پنجم دانسته­اند و آنرا نوع مستقلی نمی­دانند.
   در این نه دسته دلیل که گذشت همه طرفداران این راهها در این امر مشترکند که استدلال در جهت اعتقاد به خدا کارآیی دارد اما کسانی هم هستند که معتقدند استدلال برای ایمان مانند طنابی است که به گردن ایمان مردم می­افتد و آنرا خفه می­کند؛ مانند غزالی و پاسکال. شدیدتر از اینها کسانی­اند که عقل و یقین را با ایمان به خدا در تضاد می­بینند؛ مثل کی یرکگارد متفکر دانمارکی. و معتقدند اگر به چیزی یقین داشت دیگر اصولا زمینه ایمان منتفی است. ایمان در جایی می­روید که یقین و استدلالِ یقینی نباشد.  به این نحوه تفکر، فیدئیسم و ایمان­گرایی می­گویند.[28]
 



نوشته شده در تاریخ پنج شنبه 92/2/5 توسط محمد کشاورز
تمامی حقوق این وبلاگ محفوظ است | طراحی : سونامی محمد